Sultan Ehmed Şah Qacar

"مقصد از خلع احمدشاه نه اينكه تبديل اصول اداره نظامى به جمهوريت بود. نه٫ نه بالله- بلكه تعويض طائفه قولدورآساى قاجاريان تركى به سلاله طاهره نجيب پهلوى فارسى بود."

Friday, August 25, 2006



ماشين جنگي كنفدراسيون ايلي قزلباش كه يادگاري از دوران عظمت صفويان بود به سرداري قاجاريان در نيمه ي شمال فلات ايران به ميدان آمد

از اتحاد البسه تا اتحاد السنه " نگاهی به یک سان سازی لباس و زبان در دوره ی رضاخان "

علي محمدبياني

تشكيل حكومت مقتدر قاجار به عنوان آخرين ايل باقي مانده از كنفدراسيون ايلي قزلباش، يك تشكيل طبيعي و بومي و بر اساس مناسبات سياسي و نظامي مشرق زمين خصوصا فلات ايران بود. سیستم ملوك الطوايفی كه بعد از اقتدار منقسم شده ي ايلخانيان و تيموريان بر اين سرزمين حاكم شده بود، اگر چه در جاي خود واجد حكومت هاي بومي و مردمي جلايريان، چوپانيان، آق قويونلوها و قارا قويونلوها بود اما بعضا رگه هايي از اتحادهاي سياسي غيرجوانمردانه هم با خود داشت. مثلا اوزون حسن آغ قويونلو براي تضعيف خلافت عثماني كه پاي در گلوي اروپا گذاشته بود با فرنگيان وارد معامله شد، سنت سيئه اي كه توسط بعضي ديگر از شاهان صفوي نيز پيگيري شد. همچنين اغتشاشات دوره ي افشاريان و بي برنامگي ها و برادر كشي هاي لرهاي جنوب ايران كه منجر به تشكيل كوتاه مدت حكومت زنديه در جنوب شد. زماني به آرامش و يكپارچگي رسيد كه ماشين جنگي كنفدراسيون ايلي قزلباش كه يادگاري از دوران عظمت صفويان بود به سرداري قاجاريان در نيمه ي شمال فلات ايران به ميدان آمد.

آغامحمدخان به علت چندين سال سكونت در دربار افشاريان سپس زنديه، فنون نظامي هر دو سلسله را فراگرفته بود. او با آميختن آن با فنون نظامي قزلباش كه شيوه هاي جنگي تركان سلجوقي و اوغوزها و اتابكان قرن 5 و 6 و در يك كلام اجداد تركان ايران را در بطن خود داشت، توانست در مدت كوتاهي پلشتي ها و پراكندگي هاي نظامي دوره ي زند را كه معمولا به نيمه ي شمال فلات ايران كم توجه بودند به وحدت و يگانگي تبديل كند. وليعهدهاي قاجار به علت سكونت در تبريز به همراه منويات مذهبي – ملي [شيعه- ترك] خود با مفاهيم مدرن رسيده به تبريز نيز آشنايي پيدا مي كردند. شايد به همين علت بود كه ناصرالدين شاه براي ورود ابزار و نرم افزارهاي مدرن اروپايي، شرط عدم تخطئه و تقبيح سنت و مذهب را گذاشته بود(1).

همچنين همين آشنايي ها باعث شده بود كه وقتي سيد محمد طباطبايي از رهبران روحاني و برجسته ي مشروطيت در نامه اي آسيب شناسانه از مشكلات جامعه ي سنتي و رو به فساد ايران به مظفرالدين شاه كه بزرگ شده ي تبريز بود، نوشت، با جواب مثبت و ترقيخواهانه ي شاه قاجاري در مورد تشكيل عدالتخانه مواجه شود. سيد طباطبايي نوشته بود: «فرياد دل وطن پرستان، چون حضورا فرموديد«هر وقت عرض داريد بلاواسطه به خود من اظهارداريد»؛ به اين جهت به اين عرايض مصدّع خاطر مبارك مي شوم. اين ايام، طريق را بر دعاگويان سد كرده اند؛ عرايض دعا گويان را نمي گذارند به حضور مبارك مشرف شود.اعلي حضرتا! مملكت خواب، رعيت پريشان و گداست(2)».

اصلاحاتي كه با همت روحانيون، روشنفكران و پادشاهي قاجار شروع شده بود، متأسفانه با دخالت افراطي بريتانيا و حمايت هاي مشكوك از راديكال هاي ليبرال و فراماسونرها كه عموما وابسته به جنوب ايران بودند باعث تشكيك و تحريك سنتي ها و اقتدارگرايان و ابسته به روس شد. با برچيده شدن بساط مشروطيت كه مي رفت به سود مردم و ضرر روس و انگليس خاتمه يابد، جناح انگليسی موجود در تمام شؤونات اين ملك چهره بر افروخت و با قلع و قمع آزاديخواهان در گيلان، تبريز و خراسان (ميرزا كوچك خان، شيخ محمد خياباني، محمدتقی پسيان) براي اولين بار در تاريخ اين سرزمين به قول دكتر سروش پادشاه دست نشانده و دست آموز به روي صحنه آمد. (در اين جاي قصه است كه ظهور قاجاريان از بطن مناسبات بومي داراي ارزش تلقي مي شود).

از آن جا كه يكي از خاصيت هاي نظام سرمايه داري و كمونيستي يك رنگ سازي و يك كاسه گرداني تفاوت هاي ملي، قومي ، مذهبي و زباني و اقليمي است، در مقابل پروژه ي «اتحاد البسه و اتحاد السنه»ي رضاخاني هيچ بازخورد منفي از خودنشان ندادند، بلكه با تشويق و ترغيب دستگاه پهلوي و روشنفكران گرد آمده بر ميراث قزلباشان، آن ها را براي از بين بردن جلوه ي تفاوت هاي فردي (لباس) و جمعي(زبان) بر اساس الگوي مصرف گرايانه ي مدرنيزم(اتحاد البسه) و آرخائيزم(اتحاد السنه بگو هضم ديگر زبان ها در زبان پارسي) ياري دادند.

رضاخان در سال 1304 براي اجرايي شدن قراردادهاي ايران با كمپاني هاي بريتانيايي، قانون «استعمال البسه ي وطنی» را تصويب و به اجرا گذاشت. سپس در دي ماه سال 1307 ابتدا براي مردان «قانون اتحاد شكل البسه» را به سراسر كشور اعلام كرد. در اين قانون همه ي مردان خصوصا شهري ها، علي الخصوص دولتي ها حتما بايد ضمن استفاده از كلاهي موسوم به «پهلوي» از پوشيدن لباس هاي محلي و سنتي نيز خودداري مي كردند. روند اصلاح لباس مردم به همين جا ختم نشد تا اين كه در سال 1314 كوشش هاي فراواني صورت گرفت تا نسبت به يك دست واصلاح كردن لباس «نسوان» نيز اقداماتي انجام بگيرد. وقتي در مجلس شوراي ملي، لايحه ي اصلاح لباس مردم به بحث گذاشته مي شد، يكي از نمايندگان برجسته و عضو جناح مخالف رضاخان گفته بود: «درهيچ كجاي دنيا ديده نشده است كه در پارلمان بنشینند و براي چارقد و تنبان مردم، قانون بنويسند»(نقل به مضمون). اما با همه ي اين مخالفت ها در 17 دي ماه همان سال قانوني به نام «امريه ي كشف حجاب» بعد از تصويب در سراسر كشور لازم الاجرا شد. امريه ي كشف حجاب رضاخاني در واقع در پي يك رنگ كردن مردم، ايجاد بازار مصرف داخلي و در ظاهر براي متمدن كردن مردم و همكلاسه شدن با اروپاييان صورت مي گرفت.(نتايج خنده دار و گريه دار اين اجبار و امريه در كتب تاريخي به اشكال مختلف آمده است كه در اين مقاله نمي گنجد).(3)

اتحاد بازي و يك سان سازي هاي رضاخان فقط به امر «لباس و چارقد و تنبان» مردم محدود نشد. اطرافيان رضاخان كه يا تحصيل كرده ي آلمان و يا از آريا بازي هاي آنان متأثر بودند، پروژه ي ديگري را براي رضاخان آماده كردند و آن «اتحاد السنه» يعني وحدت زباني و از بين بردن تفاوت هاي زباني بود. نظريه پردازانی چون كسروي، فروغي ، محمود افشار و كاظم زاده ايرانشهر و... عملا و جدا و توصيه مي كردند كه براي حفظ وحدت ارضي بايد سريعا مردم را از زبان هاي مادري خود دور كرد تا در سايه ي زبان فارسي، دولت ملت مدرن ايران شكل بگيرد. مثلا محمود افشار مي نويسد: «انجمن هاي مشترك از اهالي شهرستان هاي مختلف تشكيل گردد تا زبان هاي غير فارسی (تركي، عربي، كردي و تركمن) متروك گردد(4).

بر پايه ي همين نظريات بود كه فرهنگستان زبان فارسي در تهران از بودجه ي عمومي اقوام ايراني تأسيس شد و صرفا در خدمت يكي از زبان هاي قومي ايران قرار گرفت. كار اصلي اين فرهنگستان علاوه بر ساخت و پرداخت كلمات جديد به جاي اصطلاحات عربي و تركي و فرنگي، تعويض و تغيير نام هاي تركي و عربي شهرها، كوه ها، رودها و... به فارسي بود. محمود افشار در اين مورد سفارش مي كند که «بايد هزارها كتاب و رساله ي دلنشسين و كم بها به زبان فارسي در تمام مملكت به خصوص آذربايجان و خوزستان منتشر كرد. اسامي جغرافيايي غيرفارسي را بايد تبديل [عوض] كرد»(4).

محمد امين اديب طوسي كه معلم زبان فارسي بود و براي ترويج آن سال ها در تبريز زندگي كرد به تركان ايران و در واقع به رضاخان و دستگاه فرهنگي او توصيه مي كند: «بر هر فرد آذربايجاني فرض است ك به تحصيل زبان شيرين فارسي يعني زبان ملي خود كوشيده و به مرور لهجه ي خود را اصلاح كند و در نتيجه پس از يكي دو قرن به كلي «زبان تركي» از ميان رفته[!] و زبان فارسي جاي آن را مي گيرد(5)».

الغرض در پي پروژه ي ملت سازي چنين توصيه هاي اديبانه [!] و در واقع نژادپرستانه اي چنان محكم و منسجم بيان شده بود كه هيچ باد و باراني توان گزند رساني را به آن نداشته است. در دوره ي يك سان سازي لباس و زبان در كنار وصاياي بزرگان قوم[!] كه با ظاهري ملي گرايانه و بعضا سياستمدارانه و مصلحت آميز ادا مي شد، ادبيات ديگري نيز جاري بود، ادبياتي كه ريشه در لمپنيزم آلوده به نژادگرايي داشت. مثلا «مستوفي» استاندار وقت آذربايجان سرمست از اتحاد السنه و البسه (زبان و لباس) سرشماري سراسري در تبريز را «خرشماري» مي ناميد و مي گفت: «آذربايجاني ها تركند! يونجه خورده مشروطه گرفته اند، حالا نيز كاه مي خورند ايران را آباد مي سازند(6)»

محسنی رئيس فرهنگ رضاخاني در تبريز مي گفت: «هر كسي كه تركي حرف مي زند افسار الاغ بر او بزنيد و او را به آخور ببنديد(6)»

و در پايان بخوانيد توصيه ي اراني تحصيلكرده ي فيزيك در آلمان هيتلري را كه مشحون از تعاليم انساني و خيرخواهانه و در عين حال يك سان سازانه است؟!!

بايد افراد خيرانديش ايراني فداكاري نموده براي از ميان برداشتن«زبان تركي» و رايج كردن زبان فارسي بكوشند و خود جوانان آذربايجاني بايد جانفشاني [!] كرده متعهد شوند تا مي توانند به زبان تركي تكلم نكنند(7)[؟!]



پاورقی---------------------------------------------------------------------------------------

1. براي اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به «بنيان حكومت قاجار» فرزام اجلالي- نشر ني- تهران 1373.
2. تاريخ مشروطيت ايران، احمد كسروي ص 85.
3 .نگاه كنيد به « ازنیماتا روزگارما» نوشته ی« یحیی آرین |پور» و كيهان فرهنگي خرداد 85
4. درمورد عقايد محمود افشار رجوع كنيد به مجموعه ي انتشارات موقوفات افشار.
5.مجله ي ماهتاب، سال 1317، تبريز شماره ي 4-10. 6
.تاريخ زبان تركي در آذربايجان، پرويز زارع شاهمرسي، اختر و هاشمي سودمند، چاپ اول 1385 تبريز ص 82 و ص 83 .
7.همان ص 81.

* در خصوص تحميل كلاه پهلوي، بازتاب هاي جالبي در پايتخت خصوصا در شهرهاي حاشيه ي مملكت به وقوع پيوست، براي نمونه در زنجان، ميرزا حسن خطيبي مشهور به غريق زنجانی» (1286-1356هـ . ق) از شاعران مشهور زنجان در شعري طنزآميز به زبان تركي «اتحاد قيافه و البسه»ي رضاخاني را اين گونه به تمسخر مي گيرد:

«پهلوي بؤركو» منه جان ياراشير، آي ياراشير
اولموشام تازه بير اوغلان ياراشير، آي ياراشير
گؤيه ره ن توكلره عورت كيمي ايپليك سالارام
آغاران ساققالي ماشينيله ديبدن چالارام
ائوده يوخ، من گئجه لر ائرمني گيلده قالارام
اولموشام لوطي-يي زنگان ياراشير آي ياراشير
يئرييه نده، عربي آت كيمي گردن توتارام
دانيشاندا سؤزومه تازه عيبارت قاتارام
گئجه گوندوز كاسيبام، هم آلارام هم ساتارام
اولموشام تازه موسلمان ياراشير، آي ياراشير

(پيام زنجان- سخنوران استان زنجان- استاد كريم زعفري- 5/8/1376 ش 139)

* جلال آل احمد در مورد یک سان سازی زبان در ایران دوره ی پهلوی معتقد است: «در چنین محیطی از کشش ودفع و دعوی و پیشقدمی است که از اوان قرن 14 هجری به بعد حکومت تهران برای یک دست کردن زبان مردم در سراسر مملکت نه تنها کوشا بود بلکه همان سختگیری هایی را می کرد که صفویه در یک دست کردن مذهب مردم کردند. (در خدمت و خیانت روشنفکران- جلال آل احمد، انتشارات رواق، چاپ سوم، تهران، ص 309).

0 Comments:

Post a Comment

<< Home