Sultan Ehmed Şah Qacar

"مقصد از خلع احمدشاه نه اينكه تبديل اصول اداره نظامى به جمهوريت بود. نه٫ نه بالله- بلكه تعويض طائفه قولدورآساى قاجاريان تركى به سلاله طاهره نجيب پهلوى فارسى بود."

Wednesday, April 26, 2006



كارنامه سياه و غفلت و جهالتى كه نخبگان و بزرگان قوم ترك و آذربايجانى در ايران اوايل قرن بيستم در مورد پايان دادن به حاكميت سياسى مليت ترك در ايران (سقوط دولت قاجار) از خود نشان داده اند٬ در پرسپكتيوى تاريخى بيشك از حد ناآگاهي اى ساده و اشتباهى قابل توجيه بسيار فراتر رفته و به ابعاد بلاهتى تاريخى رسيده استּ

سؤزوموز
مؤعجوز-توركجه وئبلاگىندانּ از وبلاگ معجز-تركى


او زامان خالق شاديمان اولاجاق
كى وطن "مادرى زبان" اولاجاق
اوندا "تئهرانلى" ناگران اولاجاق
اهل-ى آذربايجان´ه اينشاللاه!

او زامان خالق غوصصه دن آزاد
اولار هم گؤز ايشيق٬ كؤنول آباد
كسيله ر بانگ-ى ناله-و فرياد
دوزه له ر بو زمانه اينشاللاه!

------------------------


ساقييا بئله آف-و اوف ائتمه!!Sâqiya belə âf-o ûf etmə!
دولانار بو زمانه٬ اينشاللاه! Dolanar bu zəmânə, inşallah!
خالقا ائيله ر زمانه رحم دخىXalqa eylər zəmânə rəhm dəxi
اوخو قويماز كمانه٬ اينشاللاه!Oxu qoymaz kəmânə, inşallah!

ميللتين دردى جهل-و غقلتديرMillətin dərdi cəhl-u qəflətdir
چاره سى عئلم ايله صنعتديرÇârəsi êlm ilə sən’ətdir
خالقيميز مرد-ى باكياستديرXalqımız mərd-i bâkəyasətdir
گله ر آخر زبانه٬ اينشاللاه!Gələr âxər zəbânə, inşallah!

اوخودار نووجاوان اينسانىOxudar novcavan insanı
عاليم ائيله ر قيزى و اوغلانىÂlim eylər qızı və oğlanı
اولار همره زمان-ى طولانىOlar həmrəh zəmân-i tûlâni
عؤمرو هم شادييانه٬ اينشاللاه!Ömrü həm şâdiyanə, inşallah!

اولار آيروپيلانلار آمادهOlar ayropilanlar âmâdə
گزه ريك بيز ده چرخ-ى مينادهGəzərik biz də çərx-i minâdə
دمله ريك چايى عرش-ى اعلادهDəmlərik çâyı ərş-i ə’lâdə
تؤكه ريك ايستكانه٬ اينشاللاه!Tökərik istəkânə, inşallah!

يئرى ماشين ايله سؤكه ر زاريعYeri mâşin ilə sökər zâri’
خرمنى عئلميله دؤيه ر زاريعXərməni elmilə döyər zâri’
قازانار خئيلى سيم-و زر زاريعQazanar xeyli sim-u zər zâri’
ايشله مه ز موفته خانه٬ اينشاللاه!İşləməz müftə xânə, inşallah!

فهله-و رنجبر گئده ر درسهFəhlə-vu rəncbər gedər dərsə
روزنامه آليب٬ چوبان گلسهRûznâmə alıb çoban gəlsə
اولار هم كربلايى تؤحفه نيسهOlar həm Kərbəlâyı töhfənisə
آشينا هر زبانه٬ اينشاللاه! Âşina hər zəbanə, inşallah!

چون اولار عئلم-و فضل اناثه انيسÇün olar elm-u fəzl ənâsə ənis
ييخيلار خانيمان-ى ناف نيويسYıxılar xâniman-i nâfnivis
دخى گئتمه ز توكذذبان-ى خبيثDəxi getməz Tükəzzəbân-i xəbis
جانيب-ى وايقان´ه٬ اينشاللاه!Cânib-i Vâyqân’ə, inşallah!

او زامان خالق شاديمان اولاجاقO zaman xalq şadıman olacaq
كى وطن "مادرى زبان" اولاجاق Ki vətən “mâdəri zəban” olacaq
اوندا "تئهرانلى" ناگران اولاجاقOnda “Tehranlı” nâgəran olacaq
اهل-ى آذربايجان´ه٬ اينشاللاه!Əhl-i Âzərbâycân’ə, inşallah!

او زامان خالق غوصصه دن آزادO zaman xalq qüssədən âzâd
اولار هم گؤز ايشيق٬ كؤنول آبادOlar həm göz ışıq, könül âbâd
كسيله ر بانگ-ى ناله-و فريادKəsilər bang-i nâlə-vu fəryad
دوزه له ر بو زمانه٬ اينشاللاه!Düzələr bu zəmânə, inşallah!
-------------------------------------------


سه نكته و شعر معجز

رسميت زبان تركى:
١- زبان تركى در ايران از تاريخ هزار ساله دولتى بودن برخوردار استּ اين زبان در قرن بيستم نيز ٬ گرچه كوتاه مدت٬ در آذربايجان زبان رسمى و دولتى اعلام شده استּ رسمى و دولتى شدن دوباره زبان تركى در ايران و ضرورت انجام تغييرات لازمه در اين راستا در قانون اساسى٬ اساسيترين٬ عاجلترين و غيرقابل چانه زنىترين نياز فرهنگى٬ حق طبيعى و خواست دمكراتيك توده ترك در ايران استּ اين خواست در دوران معاصر٬ همانگونه كه در شعر معجز نيز آشكارا ديده مىشود٬ گذشته اى اقلا صدساله داردּ اين ضرورت امروزه با رسمى شدن زبان هاى مليتهاى مخلتف در دو كشور همسايه ايران يعنى عراق و افغانستان دوچندان شده استּ از اين پس٬ مىبايست تغيير قانون اساسى و رسمى و دولتى شدن دوباره زبان تركى در آن٬ يك صدا پيش شرط اصلى خلق ترك و همه نمايندگان و منسوبين فرهنگى و سياسى آن در هرگونه حمايت از هر شخصيت و كانديدا و فرقه و نهاد و حزب و حكومت و ּּּּ و در همه مناسبتها از جمله انتخابات نمايندگان مجالس مختلف و بويژه رئيس جمهورى باشدּ وظيفه روشنفكران ترك ايرانى٬ تلاش براى درك ضرورت و ماهيت استراتژيك اين خواست كليدى٬ همگانى و توده اى نمودن سريع آن در ميان پاره هاى خلق ترك در سراسر ايران٬ انعكاس رسمى و هر چه گسترده اين خواست ملى در تمام پلاتفرمهاى فرهنگى و سياسى داخل و خارج كشورى و تثبيت و تسجيل آن در بالاترين سطوح نهادهاى بين المللى استּ جاى خوشبختى بسيار است كه عمده روشنفكران ترك ايرانى نيز مسئولانه و عملا در اين جهت گام برمىدارند ּ (نگاه كنيد به نوشته: من از رسميت بخشيدن به زبان تركي سخن ميگويم

با اينهمه متاسفانه ديده مىشود كه برخى از فعالين فرهنگى و سياسى ترك ايرانى (مثلا گروهى از فعالين و فرهنگيان آذربايجانى كه اخيرا ديدارى با آقاى كروبى داشته اند) وقوف كافى بر سابقه رسميت هزار ساله زبان تركى در ايران و بويژه رسميت دولتى آن در دوره حاكميت حكومت ملى آذربايجان در سالهاى جنگ جهانى دوم٬ مفاد عهدنامه ها و اعلاميه هاى حقوق بين المللى ناظر به حقوق بشر و حقوق زبانى و الزامات دولتها در تطابق خود با آنها٬ سير تاريخى و امروز نيازها و شعارهاى استراتژيك خلق ترك در ايران٬ فعل و انفعالات دمكراتيك صورت گرفته در جهان٬ منطقه و كشورهاى همسايه و ּּּּ نداشته و هنوز مشغول مطرح نمودن خواستهاى بى پشتوانه و نامتناسب با شرايط و احتياجات روز٬ مانند اجراى اصول غيردمكراتيك ١٥ و يا ١٩ قانون اساسى –مىباشندּ حال آنكه حتى در صورت اجراى اين اصول و با غير رسمى ماندن زبان تركى٬ هيچگونه تضمين عملى براى ادامه پايبندى دولت به اجراى آنها در آينده وجود نداردּ علاوه بر آن٬ اين اصول با رسميت دادن انحصارى به زبان فارسى و به رسميت نشناختن وجود و هويت ملل مختلف در ايران (تاكيد به ملت ايران به جاى ملتهاى ايران)٬ خود از ريشه هاى مساله ملى و زبانى در ايران شمرده مىشوندּ آموزش زبانهاى مادرى و يا آموزش به زبانهاى مادرى بدون رسمى شدن زبان تركى در ايران٬ خواستى بى معنى و بدون آينده استּ درجا زدن٬ تنزل و عقبگرد برخى از فعالين فرهنگى ترك ايرانى به شعارهاى دور از ذهنيت و مدنيت معاصر و اساسا بىپشتوانه و تضمينى مانند اجراى اصول غيردمكراتيك ١٥ و ١٩ قانون اساسى – كه صريحا زبان فارسى را تنها زبان رسمى ايران اعلام نموده است- رفتار و وضعيتى فوق العاده زيانبار و ناخوشايند و تماما بر عليه منافع خلق ترك در ايران است و باعث ايجاد تصويرى نادرست از سير مبارزات و ماهيت و سطح خواستهاى فرهنگى و سياسى خلق ترك در نزد ديگر ايرانيان٬ مقامات دولتى و نهادها ى بين المللى و افكار عمومى جهان مىشودּ بويژه اكنون كه حتى مليتهاى كم شمارى مانند تركمنها و كردهاى ايران نيز خواستار رسميت زبانهاى خود شده اند٬ مطرح ننمودن شعار و خواست محورى رسميت زبان تركى از سوى برخى از روشنفكران ترك ايرانى٬ نشانگر درجه بسيار بزرگ عدم بلوغ و نازل بودن بارز تئوريك٬ فرهنگى و سياسى و عقب ماندگى جنبش ملى دمكراتيك ترك و آذربايجانى در مقايسه با جنبشهاى ديگر ملل ايرانى مانند تركمن و كرد استּ

موقعيت تهران:
٢- معجز در شعر خود "تهران" را نه به معنى شهر و يا استان تهران كنونى بلكه مجازا و به معناى حكومت مركزى ايران بكار برده استּ نبايد فراموش نمود كه بين يك چهارم تا يك سوم اراضى استان تهران٬ در سير طبيعى تاريخ و در اواخر قرن نوزده ترك نشين بوده و بنابراين جزئى از منطقه به هم پيوسته ترك نشين در شمال غرب كشور و يا آذربايجان ائتنيك مىباشدּ علاوه بر آن پايتخت و متروپل تهران نيز خود بر سرحد ناحيه ترك نشين شمال غرب (آذربايجان) و ناحيه فارس نشين مرز-شرق ايران (فارسستان) جاى گرفته و شهرى كاملا فارس نشين و يا فارسستاني شمرده نمىشودּ بىشك در ايرانى فدرال مناطق تركنشين استان تهران٬ مانند همه مناطق ترك نشين شمال غرب كشور (معيار تركيب جمعيتى نواحى در اواخر قرن نوزده و پيش از تاسيس دولت پهلوى است) در ايالت آذربايجان قرارداده خواهند شد و موقعيت آينده متروپل تهران نيز موضوعى تعيين كننده در روابط بين دو مليت ترك و فارس در ايران فدرال خواهد بودּ

دولت تركى-آذربايجانى قاجارى:

٣- شعر معجز داراى سه بند ديگر نيز ميباشد كه در باره انتقاد و نكوهش از دولت تركى-آذربايجانى قاجار ميباشدּ (در زير آورده ميشود)ּ او در اين بندها سقوط دولت قاجار را با رسمى شدن زبان تركى٬ با باز شدن زبانها٬ با شكوفائى زبان و فرهنگ تركى در ايران يكى دانسته استּ اكنون همه به خوبى ميدانيم كه اين تصور در ضمن نادرستى٬ بسيار ساده انگارانه نيز بوده استּ شكى نيست كه بخش عمده اى از روشنفكران٬ نخبگان و بزرگان ترك و آذربايجانى در اوايل قرن بيستم٬ از چپ و راست و مذهبى٬ از يكسو به علت سطحى نگرىاى حيرت العقول٬ تحت تاثير شعارهاي تجدد٬ مشروطيت٬ آزادى٬ جهموريت و ּּּּ رضا خانى ٬ عامل امپريالسيم بريتانيا قرار گرفته و از سوى ديگر به سبب غفلتى غير قابل توجيه و به طرزى شگفت انگيز٬ متوجه تصوير بزرگتر يعنى توطئه هاى انگلستان در پايان دادن به حاكميت دول و گروههاى تركى آسيا از هندوستان و ايران و عثمانى نشده بودندּ و متاسفانه در نتيجه اين سطحينگرى و غفلت٬ به صورت عوامل بى جيره و مواجب استعمار انگليس در مخالفت با دولت آذربايجانى –تركى قاجار و سرنگونى دمكرات ترين٬ مدنيترين و متجددترين حاكم ايران يعنى احمدشاه و از آن بدتر به عنوان عاملين پايان دهنده به حيات آخرين سلسله ترك و آذربايجانى در ايران و جهان و پايان يافتن حاكميت سياسى هزار ساله خلق ترك در ايران عمل نموده اندּ

در حاليكه روشنفكران و سياسيون ترك و روس و رهبران آنها در اوايل قرن بيستم (لنين و آتاتورك)٬ با مجادلات خود توانسته اند كه دولتهاى مدرن٬ مستقل و ملى روسيه و تركيه نوين را پايه گذارى كنند٬ اكثر روشنفكران و سياسيون ترك و آذربايجانى در ايران (به استثناء شمار اندكى مانند مصدق و صولت الدوله قشقائى) تنها گروهى هستند كه به دست خود تيشه به ريشه عمر آخرين سلسله تركى-آزربايجانى ايران و جهان يعنى دولت قاجار زده اند و اين حادثه اى منحصر به فرد در تاريخ معاصر جهان ميباشدּ

از جنبه ملى نيز اينان٬ يكى از زمينه سازان و مسئولين به حاكميت رسيدن قوم اقليت فارس در ايران٬ تثبيت قوميتگرايى فارسى و نژادپرستى آريايى به عنوان فرهنگ ملى مردم و دولت ايران٬ شتاب گرفتن روند ريشه كن كردن و انهدام تمام و كمال زبان و فرهنگ و هويت خود تركى و فارس نمودن همه اينها در كشور٬ محو وحدت ارضى و موقعيت اقتصادى و ּּּ آذربايجان و معامله مستعمره نمودن با آن شمرده ميشوندּ

كارنامه سياه و غفلت و جهالتى كه نخبگان و بزرگان قوم ترك و آذربايجانى در ايران اوايل قرن بيستم در اين مورد يعنى پايان دادن به حاكميت سياسى مليت ترك در ايران از خود نشان داده اند٬ در پرسپكتيوى تاريخى و به نظر اينجانب٬ بيشك از حد ناآگاهياى ساده و اشتباهى قابل توجيه بسيار فراتر رفته و به ابعاد بلاهتى تاريخى رسيده استּ تاريخ به ما نشان داد كه ساقط نمودن دولت تركى-آذربايجانى قاجار و بويژه سلطنت احمدشاه٬ بر خلاف تصور اين گروه٬ نه تنها دمكراسى و مدرنتيه و رفاه و ּּּּ اى به همراه خود نياورد بلكه مترادف با تعطيل شدن مشروطيت٬ سلب همه آزاديهاى دمكراتيك ملل و مردم ايران٬ تبديل اين كشور به يك ديكتاتورى جهان سومى و كشورى مستعمره گرديدּ

اؤز اؤزون اؤلدوروبدو شاه-ى قجر
دار-ى عوقبايه ائيله ييبدى سفر
دوزدو بو سؤز٬ يالان دئييل بو خبر
بويانيب رختى قانه اينشاللاه!

وئردى چون تاج-و تختينى باده
قالمادى ايش اونا بو دونياده
ساقييا قورخما٬ دور٬ گتير باده
دخى گلمه ز بو يانه٬ اينشاللاه!

قالدى بيرجه برادرى شاه´ين
او دا دوشموش گؤزوندن آللاه´ين
تؤكه قانين گره ك او بدراه´ين
بلكه ميللت اويانه٬ اينشاللاه!


گئرچه يه هو!!!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home