احمدشاه کسی بود که زير بار امضاء قرارداد ١٩١٩ نرفته بود.
او حاضر نشد برای باقی ماندن در مقام پادشاهی دست به عملی بزند و با دشمنان ملت و عوامل خارجی وارد سازش و همکاری گردد؛
او به ويژه بعد از کودتا بر اصول مشروطيت و استقلال اصرار ورزيد
از رضاخان تا رضاشاه
فرهنگ قاسمی
در باره بیسوادی رضاخان شواهد زيادی وجود دارد، روزنامه نسيم صبا مورخه ٢٨ حمل ۱٣٠٣ در مقالهای تحت عنوان "توشيح عقايد" مینويسد: رضاخان بیسوادی که وزرای خود را نتوانست به مجلس معرفی کند چطور لایق ریاست جمهوری است، تامینات نمیگذارد آزادانه بنويسم لذا توشیح عقايد ملی حقه بازان را مینویسم و میگوئيم بگذار مرتجعين ما را تکفیر کنند.(٤)اشاره به معرفی کابينه سردار سپه در برابر مجلس است که هنگام معرفی نام یکی از وزراء را فراموش میکند و فرو میماند.
در همين مورد ملکالشعراء نوشتهای از رضاخان را منتشر میکند: "آقای ح ياور- قزاقهای که معمور قزوين هستند هم اسم آنها را ممکنست پیدا و مهر آنها را بزنيد به صورت والا يک مهر ممکن نيست (اینجا امضا کرده و بعد خط زده شده است) به عذر مهر کردن و رد کردن پول به آقای تقیخان قبض دريافت دارید."(٥) اين سند مربوط به زمانی است که رضاخان فرمانده فوج تيرانداز همدان میباشد
-----
بعد از کودتا سيدضياء برای اين که سردار سپه را در کنار خود نگهدار موقعی که برای دريافت رياست وزرايی به قصر فرح آباد نزد احمدشاه میرود و خود فرمان نخست وزيری میگيرد، لقب سردار سپه و مقام رياست ديويزيون قزاق اعليحضرت شاهنشاهی را جهت رضاخان ميرپنج نيز دريافت میدارد.(٢٤)
متن فرمان به قرار زير است: "نظر به اعتمادی که به حسن کفايت و خدمت گذاری جناب ميرزا سيدضياء الدين داريم معزی اله را به مقام رياست وزراء برقرار و منصوب فرموده اختيارات تامه برای انجام وظايف خدمت رياست وزرايی به معزی اليه مرحمت فرموديم. حمادی الاخر ١٣٢٩"
اين يکی از اشتباهات احمدشاه بود که در اثر تاثير و تلقين انگليسها از او سرزد. اين عمل بعد از اقدامات محمدعلی شاه عليه اساس مشروطيت يکی از کارهايی بود که خاندان قاجار و مشروطيت را از مشروعيت انداخت در حکومت مشروطه ملی پادشاه خودش دارای اختيارا ت تام نيست، چگونه میتواند در غياب مجلس به رئيس دولتی اختيارات تام بدهد، احمدشاه با دست زدن به چنين اقدامی در حقيقت عليه مشروطيت و مشروعيت خود اقدام کرد و اعتبار حکومت مشروطه سلطنتی و قانون اساسی را از بين برد. اگرچه او بعدها به اين اشتباه خود پی میبرد ولی متاسفانه اين اشتباه جبران پذير نبود
-----
تحت اين شرائط بود که احمد شاه به فرنگ رهسپار شد و قدرت خود را کلا" از کف داده و حالا ديگر وسائل آماده بود نقشه انقراض قاجاريه چيده میشود و رضاخان نامزد رياست جمهوری وسپس شاهنشاه میگردد.
احمدشاه بعدها به اشتباه خود درباره صدور فرمان نخست وزيری در غياب مجلس برای سيدضياء که خلاف اصل مشروطيت است پی برد به همين سبب بارها خود را سرزنش کرد. احمدشاه کسی بود که زير بار امضاء قرارداد ١٩١٩ نرفته بود. او حاضر نشد برای باقی ماندن در مقام پادشاهی دست به عملی بزند و با دشمنان ملت و عوامل خارجی وارد سازش و همکاری گردد؛ او به ويژه بعد از کودتا بر اصول مشروطيت و استقلال اصرار ورزيد و با وجود اين که علاقه به اجرای قانون اساسی نشان میداد؛ ولی توانايی انجام آن را نداشت.
در اين زمينه گفتگويی را که بين يحيی دولت آبادی و احمدشاه شده است نقل میکنم: "از او پرسيدم اعليحضرتا کی شما را پادشاه کرده است. میگويد: خدا. میپرسم در ظاهر با اراده کی تخت و تاج تسليم اعليحضرت شده است والا بديهی است همه کار به مشيت الهی است. میگويد: با اراده ملت. میپرسم: آيا عهدی ميان اعليحضرت و ملت هست که از روی آن عهد وظائف ملت و سلطنت معين بوده باشد. میگويد: بلی قانون اساسي. میپرسم: پس چرا متروک مانده است. میگويد: من سعی میکنم به قانون اساسی رفتار شده باشد. میگويم: اعليحضرتا، ارادت بی ريب و ريايی که نسبت به وجود مقدس دارم مرا وامی دارد بی ملاحظه اين جمله را عرضه دارم اگر در اين مملکت کسی پيدا شد که به اين قانون بهتر از اعليحضرت رفتار کرد او پادشاه ايران خواهد بود، از شنيدن اين جمله رنگ شاه تغيير کرده آثار ملامت از صورتش نمايان میگردد."(٢٦)
از سوی ديگر احمدشاه در مذاکراتی که در فرنگ با انگليسها کرد به آنها فهمانيد که برای استقلال ايران ارزش و احترام قائل است. تربيت يافتن در دامن مردانی چون ناصرالملک تازه در وی هويدا میشد. او میگويد: "هرگاه بخواهيد با ابقای من استقلال ايران ضايع شو دمرگ را ترجيح میدهم و آن چنان سلطنتی را نمیخواهم که متضمن بندگی ملت ايران و مملکتم باشد " او در مذاکراتی که با رحيم زاده صفوی فرستاده مدرس و اقليت مجلس پنجم داشت در مورد بازگشت به ايران میگويد: "انگليسها آشکارا میگويند با من نمیشود کار کرد. با تجربههايی که کرده ام اين قدر دانسته ام که دوستی سياسيون خارجه خيری ندارد ولی دشمنی آنها مضر است. ما بايد به فکر خودمان باشيم هر روزی که بتوانيم خودمان را روی پای خود نگاهداريم خواهی ديد که آنها اول کسی هستند که دست دوستی به سوی ما دراز میکنند."(٢٧)
احمدشاه معنی "خود به فکر خود بودن" را دير فهميد وگرنه ترک ميدا ن نمیکرد و در کنار مردم میماند و به فرنگستان رهسپار نمیشد. اين بزرگ ترين ايراد بر احمدشاه بود. بهر حال جای احمدشاه را بايد کسی میگرفت که قدرت سازش با بيگانه را میداشت و اصل مشروطيت را به هيچ میانگاشت. زيرا استعمار احتياج به پادشاه مستبد دارد. مستبدی که همه قدرتها در او متمرکز شود تا بتوان از او برای رسيد ن به اهداف و مقاصد استعماری بهره گرفت و به آسانی بر منابع و ثروت ملی ايران چنگ انداخت و آن را به تاراج برد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home