Sultan Ehmed Şah Qacar

"مقصد از خلع احمدشاه نه اينكه تبديل اصول اداره نظامى به جمهوريت بود. نه٫ نه بالله- بلكه تعويض طائفه قولدورآساى قاجاريان تركى به سلاله طاهره نجيب پهلوى فارسى بود."

Wednesday, April 12, 2006



ساقط نمودن دولت تركى – آذربايجانى قاجارى: پايان يافتن اقتدار سياسى هزار ساله خلق ترك در ايران

سؤزوموز

فقر فرهنگى فارسى؟

شكست انقلاب مشروطيت سالهاى 1906-1907 و سلطه استعمارى بريتانيا بر ايران٫ كه منجر به شكل گيرى ناسيوناليسم فارسى گرديد٫ نقطه عطفى در تاريخ معاصر ايران و ملل ايرانى است. ساقط نمودن دولت تركى – آذربايجانى قاجارى عملا نشان افول و يا پايان يافتن اقتدار سياسى هزار ساله خلق ترك در ايران (در آن هنگام به لحاظ فرهنگ و هويت ملى خود به شدت متشتت و خمود مىنمود) است. از طرف ديگر اين سالها را مىتوان دورانى علامتدار در رستاخيز فرهنگى٫ هويت جويى ملى و صعود عنصر قومى فارس در نردبان حاكميت سياسى ايران بشمار آورد. حركت هويت جويى خلق فارس و بازگشت به زبان و فرهنگ و تاريخ فارسى در آغاز قرن- هرچند توسط غربيان و دول استعمارى اروپا آغازيده شده بود- مىتوانست كه كوششى شريف در راه ايجاد هويتى ملى براى خلق فارس و پروژه اى انسانى با هدف مدنى نمودن و معاصر سازى فارسستان باشد٫ مىتوانست كه زبان و ادب فارسى را توسعه دهد ٫آنرا انسانىتر و دنيوى سازد و مىتوانست كه نويسندگان و شعرا و هنرمندان ارجمندى تقديم ايران و جامعه جهانى بكند٫ به آن شرط كه روشنفكران٫ نخبگان و دولتمردان قوم تازه به حاكميت آورده شده فارس -كه بر عكس تركان و آذربايجانيان بى نصيب از سنت پايدار اداره دولت و فاقد هرگونه تجربه دولتمردارى در هزار سال اخير بودند- قادر به درك اين واقعيت مىبودند كه ايران سرزمينى متشكل از مليتها٫ مدنيتها و فرهنگهاى گوناگون است٫ كه در طول تاريخ اين فرهنگها و ديگر فرهنگهاى بشرى در بده و بستانى متقابل همديگر را تغذيه نموده اند٫ كه به همين سبب است كه فرهنگ خلق ترك-آذربايجان و فارس-فارسستان و... از منابع ارزشمند فرهنگ بشرى بوده اند.

اما افسوس كه نهضت نوپاى هويت جويى فارسى از همان آغاز با بيمارى نژادپرستى آريايى در هم آميخته شد و در كوتاه مدت به شونيسم دولتى فارسى با روح بيگانه انگارى و بيگانه ستيزى حتى كولونياليسم -كه فلسفه وجودى و بنيانهاى هويتى خود را در آنتاگونيسم مرضى با مليت ترك و آذربايجان تعريف مىنمود و بقاء خود را به خطا در كينه توزى و نابود ساختن اين دو مىديد- تبديل گرديد. پس از سه توطئه فارسى عليه اراده سياسى و حضور تاريخى تركان در ايران يعنى ساقط نمودن دولت تركى-آذربايجانى قاجار (1304) ٫ ساقط نمودن جمهورى دمكراتيك آذربايجان جنوبى و قتل عام تركان آذربايجان در پى آن ( 1326- 1325) ٫ و پايان دادن به تنها تجربه حكومت مدنى و معاصر فارسستان در قرن بيستم يعنى حكومت دكتر محمد مصدق (1332) (و هر سه دسيسه به امر بيگانگان و با پشتگرمى نيروهاى استعمارى) جنبش هويت جويى خلق فارس در ايران تماما از خودجوشى و زايايى باز ايستاد٫ خصيصه هاى دمكراتيك و انسانى اندكى را نيز كه شايد داشت بالكل از دست داد و به نوعى قوميتگرايى عقيم٫ بدوى و برترىطلب قويا متاثر از نژادپرستى و فاشيسم سياسى تبديل شد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home